هفت قلم آرایش برای کوچههای شهر
چندی پیش در خبرها آمده بود که جوانی ۲۶ ساله، سه دختر جوان را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده و سپس گریخته است. اکنون این جوان بازداشت شده و در انتظار طی مراحل قضایی است. در ابتدای مواجهه با خبر، احتمالا مخاطبان - هم چنان که در سایت منتشرکننده، چنین کامنتهایی وجود داشت - خواهند گفت: «عجب پسر شیطانصفتی!» «نامرد رو باید فقط اعدام کنن» «اینها از سگ پستترند» «اینها رو باید تکهتکه کرد» و امثال این.
اما اگر بنا باشد کمی ریشهایتر به مساله نگاه کنیم جا دارد جز این پسر شهوتران، چیزهای دیگری را هم در این ماجرا دخیل بدانیم. چه میشود که جوانی کارگر و ساده، دختری بیپناه را مورد تعرض قرار میدهد؟ چه اتفاقاتی به وقوع پیوسته و چه عواملی دست به دست هم دادهاند تا این ماجرای تلخ روی دهد؟ سادهترین پاسخ، همانی است که در قالب نظر مخاطبان در ابتدای یادداشت عرضه شد. شکستن همهی کاسهها و کوزهها بر سر پسر متجاوز. البته که او گناهکار است و باید مجازات متناسب با جرمش را ببیند، اما آیا فقط او گناهکار است؟ آیا دختر جوانی که با پوشیدن لباسهای بدننما و هفت قلم آرایشِ مناسب مجلس عروسی و برهنهگردی حداکثری، آتش شهوت امثال این جوان را شعلهور کرده است تقصیری ندارد؟
قصد نگارنده، نقد دختران قربانی در این ماجرا نیست که البته چه بسا از بانوان پاکدامن جامعه بودهاند. غرض، پرداختن به دختر و پسرهای نوعی اجتماع است. به جوانی بیندیشید که زبانههای شهوت در وجودش شعله میکشد، به هزار و یک دلیل اقتصادی و فرهنگی امکان ازدواج ندارد و روز و شب عروسکهای خیابانگرد روی آتش جفتخواهیاش، بنزین خودنمایی میپاشند. چقدر میتوان از چنین جوانی انتظار عفتورزی و خودنگهداری داشت؟ باور کنید اسب تیزپای شهوت جنسی، چیزی نیست که به آسانی بتوان بر آن لگام عفت زد. آری عفت، وظیفهی دینی اوست، اما آیا انجام دادن تکلیف دینی، بستر مناسب نیاز ندارد؟ چرا در این مواقع تنها حلقهی آخر ماجرا را میبینیم و از سایر مولفهها که اتفاقا بسیار هم موثرند غفلت میورزیم؟