«عاشورا» به عنوان یک جریان تاریخی، نشأت گرفته از حوادث قبل از آن بود. به عبارت دیگر زمینهها و شرایطی در داخل منطقه حکومت اسلامی حاکم بود که میوه آن، حادثه خونین عاشورا شد.
حادثه یا جریان؟
«حادثه» رخدادی است محدود، که مرزهای تاریخی جغرافیاییاش معلوم است. فاجعه خونین عاشورا، یک حادثه تاریخی است که در روز دهم محرم سال 61 در سرزمینی به نام کربلا اتفاق افتاد. اما «جریان» شامل مجموعهای از «حادثه»هاست که در کشاکش یکدیگر، معنی مییابند. بر این اساس، «حوادث»، پوستههای «جریانات» هستند که گاهی هر دو از یک جنس و گاهی از دو جنس متفاوت شکل گرفتهاند؛ مثلا گاهی جریانات، دینی هستند ولی حوادث، دنیایی. گاهی بالعکس؛ جریاناتِ دنیایی با پوستۀ حوادث دینی رقم میخورند.
سابقه جریان عاشورا
خصوصیت جریانهای دینی این است که ثابتاند و رنگ، عوض نمیکنند اما جریاناتِ دنیاگرا، ثبات نداشته و به اقتضای شرایط، تغییر موضع میدهند. به عنوان مثال، در جریان اعتراضی علیه خلیفه سوم، غلبه با دنیاگرایان بود؛ شاهد آن که وقتی عمار بن یاسر به همراه عدهای از اصحاب، نامهای را (از باب امر به معروف و خیرخواهی حاکم اسلامی) برای عثمان برد، همراهانش او را تنها گذاشتند و عمار، مورد ضرب و شتم قرار گرفت. (1) به همین دلیل بود که امام علی (ع) نیز جریان ضد عثمان را همراهی نکرد و تا حدودی جانب خلیفه را گرفت.
همین جریان، که طیف گستردهای از مردم را پوشش میداد، بعد از قتل عثمان، رویکرد دنیایی خود را موقتا تغییر داد و به امام علی (ع) روی آورد. اما وقتی پایمردی امام بر سیره نبوی و مماشات نکردن ایشان را دید، دوباره به موضع دنیاگرایی خویش بازگشت و به مقابله با ایشان برخاست. تا اینکه در گیر و دار کوتاهی کوفیان در یاری امام علی (ع) و سرکوبی خوارج و سرکشی شامیان، امام، کشته شد.
با اینکه قتل امام توسط خوارج صورت گرفته بود، اما همگان خود را مقصر میدانستند. در این حالت جریان فوق، دوباره به خاندان پیامبر روی آورد و امام حسن (ع) را برای خلافت برگزید. با این حال، دغدغه دنیایی خود را حفظ کردند تا جایی که با شنیدن خبر قتل قیس بن سعد، فرمانده امام حسن (ع) در جنگ با سپاه شام، خیمه امام را غارت کردند (2) و حتی حاضر شدند از پشت به امام خنجر بزنند.
بعد از معاهدهای که میان امام حسن (ع) و معاویه صورت گرفت، پایتخت خلافت اسلامی از کوفه به شام منتقل شد که به تبع آن، خراج و مالیات سرزمینهای اسلامی نیز به شام میرفت. شامیان که در رقابت با کوفیان در موقعیت پایینتری قرار داشتند، از این انتقال، بهره برده و موضع بالاتری یافتند. اما این امر برای کوفیان خوشایند نبود.
موضع جریان خاص در عاشورا
بعد از مرگ معاویه در سال 60، یزید حکومت را به دست گرفت. او که از ناخشنودی پارهای از صحابه نسبت به خلیفه شدنش، آگاه بود در اولین اقدام، بیعت آنان را مطالبه کرد. امام حسین (ع) در میان آن صحابه، موقعیت مطلوبتری داشت و در نتیجه به همان نسبت، بیشتر مورد فشار حکومت قرار گرفت.
کوفیان که از مخالفت امام آگاه شدند، فرصت را غنیمت شمردند تا دوباره با اقبال به خاندان پیامبر، موقعیت گذشته خود را بازیابند. البته همه مردم کوفه یک دست نبودند و همچنان که در اقبال به امام علی (ع) و امام حسن (ع) انگیزه بیعتها متفاوت بود، در ماجرای دعوت از امام حسین (ع) نیز تفاوت انگیزه وجود داشت. در آن بین، شیعیان راستینی بودند که مانند بعضی از مخالفانِ رفتنِ امام به کوفه، چندان به استقامت مردمان کوفه باور نداشتند و به کوفیان میگفتند که اگر ترس از سستی در یاری حسین بن علی (ع) دارید، او را فریب ندهید.(3)
به هر حال، نامههای زیادی برای امام نوشته شد تا جایی که مانند استقبال از خلافت امام علی (ع)، بر امام حسین (ع) نیز حجت، تمام شد، خصوصاً اینکه سفیر امام در کوفه، مسلم بن عقیل، آن را تأیید کرد. از این رو امام به سمت کوفه به راه افتاد.
ولی جریان غالب کوفه که انگیزهای دنیایی در پس دعوت از امام داشت، مانند سایر جریانات دنیایی، دچار دورنگی و نفاق بود. به همین دلیل وقتی فرزدق شاعر به امام حسین (ع) برخورد و کوفیان را چنین توصیف کرد: «قُلُوبُ النَّاسِ مَعَكَ وَ أَسْيَافُهُمْ عَلَيْك؛ (4) دلهای مردمان با توست ولی شمشیرهایشان علیه توست» امام او را تصدیق نمود؛ چراکه کوفیان پیش از این، نزد پدر و برادرش، امتحان خود را پس داده بودند.
در آخر نیز چنین شد. با اینکه ابن زیاد یاوران چندانی نداشت (5) توانست با ترساندن مردم کوفه از «لشکر شامی» و «قطع بودجههای حکومتی» و «برخورد یکسان با مقصر و بیگناه»، آنان را از پیرامون مسلم پراکنده کند. (6)
اوج این دنیاگرایی منافقانه را میتوان در رفتار عمر بن سعد مشاهده کرد؛ همو که هم میخواست به مُلک ری دست یابد هم دستش به خون حسین بن علی (ع) آلوده نشود. اما ابن زیاد هم فهمیده بود که دنیا نزد ابن سعد و امثال او چربتر است.(7)
کلام آخر
با اینکه پیامبر خدا (ص) تاحدودی توانسته بود مردم را از بند دنیا برهاند، اما حاکمیت جریانهای بعد از پیامبر، امت را به کژراهه برد تا جایی که نه تنها کارشان به خلیفه کُشی کشید، بلکه در مقابل فرزند پیامبرشان هم با شمشیر ایستادند. آنان در عمل، کلام امام حسین (ع) را ترجمه کردند که عبید الدنیا هستند و دین، تا وقتی نزدشان عزیز است که به کار دنیایشان بیاید.(8)
...................................................
1 . الإمامة و السیاسة، ج1 ص51
2 . الکامل فی التاریخ، ج3 ص404
3 . جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج2 ص468
4 . بحارالأنوار، ج44 ص365
5 . بلاذری گفته که هنگام آمدن مسلم و همراهانش، ابن زیاد و بیست شخصیت به همراه سی سرباز در قصر بودند؛ أنساب الأشراف، ج2 ص80
6 . همان، ص80-81
7 . بحارالأنوار، ج44 ص384
8 . امام حسین (ع): النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ؛ بحارالأنوار، ج44 ص383