مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب یلدای ما، یلدای اونا ؛قسمت اول
امتیاز کاربران 5

تولیدگر گرافیک

sepanta هستم. از تاریخ 06 اردیبهشت 1396 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 752 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
یلدای ما، یلدای اونا ؛قسمت اول

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01



با کلافگی از اتاق بیرون اومدم و گفتم: «مامااااان! یه چیزی به این یلدا خانوم نمیگی؟!»

مامان با خنده گفت: «مثلاً چی بهش بگم؟»

یلدا، حق به جانب ولی بی حوصله، پشت سر من از اتاق اومد بیرون؛ کنترل تلویزیون رو برداشت و بدون این‌که روشنش کنه، نشست رو‌به‌روی تلویزیون.

من که داشتم با نگاهم دنبالش می‌کردم، دوباره برگشتم سمت مامان و گفتم: «میگه نمی‌خوام فردا بیام خونه بابابزرگ اینا!»

مامان یه خودکار گذاشت لای کتابی که داشت می‌خوند و کتاب رو بست.

یلدا قبل از این‌که مامان حرفی بزنه، گفت: خاله جون، پارسالم و سالای قبل هم نباید می‌اومدم. اشتباه کردم!

آخه تازه فهمیدم که یلدا یک جشن زرتشتی یا خورشیدپرستی بوده! خب به ما چه ربطی داره که بخوایم اونو جشن بگیریم؟!

تازه اگر دست خودم بود، اسمم رو عوض می‌کردم؛ به جای یلدا یه چیز دیگه می‌ذاشتم.»

مامان بهش گفت: «عجب! یعنی تو توی ۱۴ سال گذشته، شبای یلدا تا صبح مشغول مراسم‌ها و کارهای خاصی بودی که به خدای روشنایی کمک کنی تا از خدای تاریکی شکست نخوره؟!»

یلدا از تعجب داشت داشت شاخ درمی‌آورد! گفت: «سربه‌سرم می‌ذارید خاله؟»

مامان با لبخند کم‌رنگی ادامه داد: «یا شایدم از شب تا صبح، با نگرانی و اضطراب داشتی کمک می‌کردی که ایزدِ مِهر یا همون خدای فروغ خورشید (۱) متولد بشه و صبح طلوع کنه!»

من دیگه از خنده غش کرده بودم.

البته منم مثل یلدا متعجب بودم و هنوز درست نمی‌دونستم مامان داره چی میگه!

گفتم: «آره. دقیقاً همین دومی بوده. میگم چرا یلدا رفته رشته تجربی! نگو می‌خواد مامایی بخونه که ایزد مهر رو راحت‌تر به دنیا بیاره!»

یلدا اخم‌هاش رو توی هم کرد و گفت: «حالا ببینم تو که سال دیگه می‌خوای بری رشته ریاضی، چه گُلی به سر ایزد مهر می‌زنی، نرگس خانوم!»

بعد رو کرد به مامان و گفت: «خاله میشه درست بگید قضیه چیه؟!»

ادامه دارد...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

۱- اوستا، یشت‌ها، ابراهیم پورداوود، بمبئی، ص ۴۰۵؛ شب یلدا، سیما سلیمانی، مجله بخارا، آذر و دی ۱۳۸۵، ش ۵۷، ص ۲۸۲

 

لینک مطالب مرتبط:

یلدای ما، یلدای اونا ؛ قسمت دوم

یلدای ما، یلدای اونا ؛ قسمت سوم

یلدای ما، یلدای اونا ؛ قسمت چهارم

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما