اجتهاد در اصول یا انفعال در فروع؟
چند هفته پیش بود که خبر قتل دردناک دختری سیزده ساله بر صدر اخبار رسانهها نشست. ماجرا از این قرار بود که دختری نوجوان با جوانی نه چندان علیه السلام! از خانه میگریزند. پلیس او را مییابد و به خانوادهاش تحویل میدهد. پدر هم مدتی کوتاه بعد از بازگشت دختر به خانه در حرکتی وحشیانه با چند ضربه داس، پرونده زندگی دختر دلبندش را میبندد. این ماجرا موجی از یادداشت و تحلیل مجازی به راه انداخت. در این میان شماری از کسانی که دل در گروی سنت روشنفکری دینی دارند ریشه مشکل را در قوانین بدوی فقهی سنتی! خواندند و خواستار تغییر و بازنگری آن به نفع انسان – بخوانید بانوان! – شدند. این نوشتار بر آن است تا نقدی کوتاه درباره اظهار نظر آقای دکتر محسن کدیور به عنوان یکی از سردمداران جریان روشنفکری در فقه را بیان نماید.
ایشان در مقالهای با عنوان «اسلام و خشونت ناموسی» که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده ابتدا تاریخچهای از خشونت ناموسی در ایران و جهان را آورده و سپس موادی از قانون مجازات اسلامی را نقل و در نهایت به شماری از فتاوای فقها سنتی اشاره کرده است. تا این جای کار شاید چندان مشکلی به چشم نخورد. اشکال از جایی آغاز میشود که ایشان بخش پایانی مقاله را آغاز میکند: «رویکرد اسلام نواندیش و اجتهاد در مبانی و اصول».
دکتر کدیور در این بخش، مواردی را به عنوان اصول اسلام نواندیشانه مطرح میکند. ایشان در نخستین مورد میگوید: «زن و مرد از حقوق مساوی برخودارند. دختر و پسر در ازدواج، حقوقی برابر دارند. انتخاب همسر حق شرعی هر انسانی است و احدی (حتی پدر دختر باکره) مجاز نیست دخترش را به ازدواج با کسی مجبور کند یا از ازدواج دخترش با مرد دلخواه او ممانعت کند. والدین میتوانند نظر خود را به اطلاع فرزندشان برسانند. اما تصمیم با فرزند است. او میخواهد زندگی کند.»
در این باره نکاتی گفتنی است:
۱. ایشان مدعی شده زن و مرد حقوق برابر دارند که در اسلام به هیچ عنوان این گونه نیست. زن و مرد، هم حقوق متفاوتی دارند و هم تکالیف و وظایف گوناگونی. اتفاقا خطای امثال دکتر کدیور همین جاست که با تسلیم در مقابل مدعاهای نادرست مدرنیته و برابر کردن حقوق مرد و زن – بخوانید گرفتن حق از مرد و اعطای آن به زن – توازن و تعادل خداوند در آفرینش را از میان بردهاند. این نکته را شاید بتوان مهمترین خطای جریان روشنفکری دینی دانست؛ به بیان دیگر، این اندیشمندان به محض این که میبینند پدیدهای در جامعه جا افتاده و مردم به آن اعتقاد دارند و طبق آن عمل میکنند میکوشند توجیهی از شرع برایش پیدا کنند و کار خلائق را توجیه. شاید به همین خاطر باشد که دکتر کدیور اخیرا درباره نجاست سگ مقاله نوشت و کوشید طهارت آن را اثبات کند!
۲. ایشان مدعی شده پدر و مادر حق ندارند فرزند خود را به ازدواج با کسی مجبور و یا از ازدواج با کسی بازدارند. اگر چه اصل این حرف تا حدی درست است و بیتوجهی به آن، پیامدهای ناگواری به دنبال دارد اما نباید از آن سوی بام افتاد و کار را یکسره به جوانان کمتجربه و احساسی سپرد. اتفاقا در این مساله، دختران بیشتر در معرض آسیباند. چه بسیار دخترانی که با محبت و مهرورزی ظاهری پسری که خود را خواستگار و پا به رکاب زندگی معرفی میکرد در کام هوسرانی فرورفته و زیانهای جبران ناپذیری دیدهاند. کافی است کمی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بگردید تا مثالهای فراوان این آفت را بیابید. انبوه دخترانی که امروز از جنس مذکر بیزار و به آن بیاعتماد شدهاند، گواه آن است که روزی از حیلهگری هوسران، فریب خورده و زندگیشان را باختهاند. آیا اگر در آن دوران پدر و مادری باتجربه در جریان بود و جلوی این ارتباط را میگرفت – و لو با تلخکامی و تندمزاجی – امروز این دست از دختران خوشبختتر نبودند؟ آیا اگر این قدر بر طبل استقلال دختران نکوبیده بودیم و آنان را به زندگی طبق تفکر خودشان فرانخوانده بودیم این آسیب اجتماعی، کمضریبتر نبود؟ وقتی از یک سو انبوه رسانههای رنگارنگ و اثرگذار، دختر مطلوب و نمونه را دختری معرفی میکنند که شغل و درآمد مستقل دارد، خودش برای زندگیاش تصمیم میگیرد و به تشخیص خودش عمل میکند و از سوی دیگر، روشنفکران نیز از چنین جریانی تبعیت میکنند و منفعلانه قواعد و قوانین ابدی اسلام را به اسم سازگاری دین با مدرنیسم تغییر میدهند باید انتظاری بهتر داشت؟ شخصا خانوادههایی را میشناسم که والدین از رفتارهای فرزند – و به ویژه دختر – ناراضیاند و اتفاقا حق هم با آنان است. اما به خاطر غلبه جو فرزندسالاری، نمیتوانند اقدامی بکنند. در نتیجه فقط تصمیم نادرست فرزند و آب شدن سرمایه زندگیاش را نظاره میکنند، میسوزند و میسازند و جرات نمیکنند دم بزنند! متاسفانه فرزند دلبندشان نیز عموما وقتی میفهمد خطا کرده که کار از کار گذشته و پیمانه ریخته است.
۳. ایشان در بخشی دیگر از مقاله مینویسد: «بسیاری از مجازاتهای فقه کیفری اگر چه در زمانه و زمینه خود موجه بودهاند، یعنی مطابق عقلانیت دوران تشریع عقلایی، علادلانه، اخلاقی و کارآمدتر از طرق مشابه بودهاند، اما مطابق عقلانیت معاصر عقلایی، عادلانه، اخلاقی و کارآمد محسوب نمیشوند و به بیان دقیقتر «منسوخ» به حساب میآیند.» پیشفرض سخن دکتر کدیور این است که عقلانیت بشر پیشرفت کرده و این پیشرفت، اقتضائاتی غیر از اقتضائات عصر پیامبر و امامان دارد. در حالی که اساسا معلوم نیست آن چه در طول این چهارده قرن رخ داده لزوما پیشرفت بوده باشد. چه بسا این تغییر، انحطاط است و روشنفکران به اشتباه آن را ترقی تفسیر میکنند. برای روشنتر کردن بحث تنها یک نمونه را میآورم، اما میتوان دهها مورد به آن افزود:
بررسیها نشان میدهد آمار طرفداران قانونی شدن همجنسگرایی در امریکا ۵۷ درصد و مخالفان ۳۹ درصد اند، در حالی که ۵ سال پیش، مخالفان ۴۸ درصد و موافقان ۴۲ درصد بودند. (شفقنا به نقل از موسسه پیو – تیر ماه ۱۳۹۴) با توجه به این که این آمار مربوط به ۵ سال پیش است احتمالا امروز هواداران سنت قوم لوط افزایش یافته و مخالفانش کمتر شدهاند. این که چرا این اتفاق پیش آمده سوالی است که مجالی دیگر میطلبد اما آن چه قابل انکار نیست تغییرپذیری شدید عرف، باورها و هنجارهای مردم است؛ به ویژه در عصری که رسانه و تبلیغات و جادوی سینما حرف اول و آخر را میزند. بنابراین گره زدن اجتهاد فقهی به عرف و رفتار متغیر مردم بیش از آن که اجتهاد در اصول باشد انفعال در فروع است!
--------------------------------------------------
برای دیدن مطالب مرتبط:
نقدی بر مصاحبه خانم فائزه هاشمی
نقد جریان فمینیسم؛زن و مسالهای به نام تساوی
نقد جریان فمینیسم؛زن دانشمند یا بانوی خانهدار؟
نقد جریان فمینیسم؛ژاپن عاقل، ایرانِ غافل