مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب خواستگاری از خانواده انقلابی‌نما (قسمت سوم)
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
خواستگاری از خانواده انقلابی‌نما (قسمت سوم)

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01




رانی‌ها را از مادرش گرفت و دوباره نشست روی زمین، روبروی من. یک رانی را باز کرد و دیگری را جلوی من گذاشت. با ابروهایی که مثل شمشیر و غلافش در هم فرو رفته بودند گفت: «اگه خواستید بخورید» و خودش رانی را هورت کشید بالا. من هم منتظر فرصتی بودم تا کار آبمیوه‌ام را تمام کنم. بر اساس راهبرد بهترین دفاع، حمله است گفتم: «ببخشید شما می‌دونستید این رانی‌ها رو عربستان تولید می‌کنه؟ هر قُلُپ شما گلوله‌ میشه تو شکم بچه‌های یمن» قوطی رانی را گذاشت کنار بشقاب. چند ثانیه بهم خیره شد و گفت: «اینها ایرانیه. سوال دیگه؟» گفتم: «هیچی. خوب هستید؟» بی‌درنگ جواب داد: «الحمد لله. بخورید رانی‌تون رو» با هزار ترس و لرز آبمیوه را باز کردم و سوراخ کوچکش را لب دهانم گذاشتم. هنوز چند قطره پایین نرفته بود که یکهو گفت: «پرسیدم صحبت‌های آقا رو چطور دنبال می‌کنین که نمک بی‌جایی ریختید. ولی من فیلم صحبت‌های ایشون رو دانلود می‌کنم، گوش می‌کنم، نکته برمی‌دارم و بعد با دوستام مباحثه می‌کنیم» یکهو بلند شد و رفت سراغ کمد. ترس تمام وجودم را فراگرفت. اگر نانچیکو دربیاورد چه؟ اگر با اسلحه کمری، کارم را بسازد چه؟ قطعه شهدای خواستگاری هم نداریم حداقل شهید به حساب بیایم! ناگهان دفتری سبز درآورد که روی جلدش، عکسی از علی‌اکبر رائفی‌پور چسبانده بود. مقابلم نشست و دفتر را باز کرد و روبرویم گرفت و گفت: «همه جلسات آقا رو یادداشت و مباحثه کردم. آبی‌ها فرمایش آقاست و مدادی‌ها نکاتیه که با دوستام بهش رسیدیم» حجم مدادی‌ها بیش از آبی‌ها بود. مثلا رهبری فرموده بود: باید ساختار اقتصاد مقاوم شود و این‌ها سه نکته از آن بیرون کشیده بودند. با شوخی گفتم: «آقای قرائتی هم تو تفسیرش از یه جمله دو تا برداشت ...» نگذاشت جمله‌ام تمام شود. اخمی بهم کرد که اخم قبلی‌اش لبخندی دلبرانه بود: «درباره توهین به عقایدم هشدار داده بودم. فقط به حرمت مادرتون دست روتون بلند نمی‌کنم» سرم را انداختم پایین. هر واکنشی غیر از این خطر مرگ به همراه داشت. گفتم جو را عوض کنم – اگر چه عوض کردن جو آنجا مثل عوض کردن کانال تلویزیون در زمان اذان بود! – پرسیدم: «شخصیت سیاسی مورد علاقه شما کیه؟» گفت: «سوال خوبیه. به احترام سوال‌ خوب‌تون راهنمایی می‌کنم خودتون بفهمید. شخصیت محبوب من یه آدم به شدت محبوب و منصفه» گفتم: «منظورتون محمدجواد ظریفه؟» با دست راستش چنان قوطی رانی را فشار داد که مچاله شد. مثل پرایدی که به آغوش تریلی رفته. با لحنی فریادگونه گفت: «اسم اون خائن رو تو خونه ما نیارید! عکس شهید به دیواره» ادامه دارد ...


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما