همونطور که شما می تونید این مطلب رو بخونید یا نخونید، من هم می تونم این مطلب رو بنویسم یا ننویسم.
انسان توی زندگی هزاران تصمیم می گیره. گاهی برای غریزه های طبیعی ش مثل گرسنه ای که غذا می خوره. گاهی برای انگیزه های عقلانی مثل بیماری که از غذای چرب و خوشمزه صرف نظر می کنه و داروی تلخ رو می خوره. گاهی هم برای ارزش های بالاتر مثل جوانی که برای دفاع از اعتقاداتش یا میهنش جون خودش رو به خطر می اندازه.
نه تنها ما در روز هزاران چیز رو انتخاب می کنیم بلکه با توجه به انتخاب های افراد، اون ها رو مدح یا ذم می کنیم.
برای مثال هیچکس اون شخصی رو که برای دفاع از اعتقادش با دشمن جنگیده با شخصی که از دشمن ترسیده و مخفی شده برابر نمی دونه.
راستی اگر ما قدرت اختیار نداشته باشیم چه حقی داریم از کسی که بهمون ظلم کرده ناراحت باشیم؟ مگه اون مجبور نبوده؟ اگر اختیار وجود نداره چرا دزد ها و قاتل ها و قاچاقچی ها و ... رو سرزنش می کنیم و چرا برای کار شهید و جانباز و معلم و خیّر ارزش قائل می شیم؟
همه اینها نشون می ده که ما وجدان می کنیم که انسان ها مجبور نیستند و کارهاشون رو از روی اختیار انجام می دن.
فقط در مورد جبر و اختیار چند شبهه ساده می مونه که باید پاسخ داده بشه و ان شاالله در مطالب بعدی به مهمترین شبهه های این بحث پاسخ می دیم.[1]
[1] برداشتی از کتاب آموزش عقاید آیت الله مصباح صفحات ۱۴۵-۱۴۶