مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب ایرانشهری و مسأله ایران3
امتیاز کاربران 5

تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن

محمدمهدی کریمپور هستم. از تاریخ 15 مهر 1401 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 6 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
ایرانشهری و مسأله ایران3

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

این پرونده را با 127 اثر دیگر آن ببینید

ایرانشهری و مسأله ایران3


3. یادداشت سوم؛ نسبت ملیت و دین در اندیشه ایرانشهری

پس از بررسی سنت‌ها و متن‌های مورد تأکید سید جواد طباطبایی، در این یادداشت باید به تحلیل او از نسبت میان مفهوم ملیت و دین پرداخت. 

تحلیل ایشان از تاریخ اندیشه سیاسی در دوره اسلامی و هضم شدن آن در اندیشه ایرانشهری که ارزیابی آن رساله‌ای مستقل می‌طلبد، چه تأثیری در تحلیل طباطبایی از مفهوم ملیت و نسبت‌سنجی آن با دین دارد؟

 امری که بهتر می‌تواند الگوی پیشنهادی برآمده از سنت باستان ایرانی برای حکومت در ایران، را نشان بدهد.

طباطبایی، دیدگاه خاصی درباره نسبت دیانت و ملیت ایرانی دارد؛ به نظر او نه ایران را می‌توان درون کلیت اسلام دید، بلکه دیانت برای طباطبایی همواره «بخشی از فرهنگ ملی» ایران است و به همین دلیل هم تاریخ فکر در ایران را به دو دوره اسلامی و قبل آن تقسیم می‌کند. وی بر این اندیشه است که ایران نه جزئی از تاریخ و جهان اسلام، بلکه همواره در ناحیه‌ای در «درون بیرون» آن قرار داشته است. ناحیه‌ای که هرچند «هنوز نتوانسته‌ایم مختصات آن را به دقت ترسیم کنیم»، اما هست و به هستی آن اجمالاً «شهود» داریم. از همین‌رو است که نظریه‌ای مستقل برای ایضاح منطق تحول ایران لازم است؛ نظریه ایرانشهری.

به نظر طباطبایی، همین ناحیه ویژه و قابل توجه که اندیشه ایرانشهری در مقام ایضاح آن است، چنان اهمیتی دارد که همواره «تأثیر ژرفی نیز در تلقی دینی ایرانیان داشت و تمایزی اساسی میان آن و دیانت دیگر کشورهای اسلامی وارد کرد.

 دیانت‌های ایرانیان، پیوسته، بخشی از فرهنگ «ملّی» آنان بوده است».[1] اما ملیت ایرانی چیست و مرجع تعریف، عناصر اصلی و مختصات عمومی آن کدام است؟

از منظر طباطبایی روشنفکری دینی از این حیث که استقلال و اصالتی به امر دینی می‌داد، یعنی امر دینی را یکی از شئون فرهنگ یک ملت نمی‌دانست، هرگز نتوانست التفاتی به امر ملّی نشان دهد. 

اگر آغاز این گرایش در تبدیل دیانت به ایدئولوژی را آل‌احمد بدانیم، به آسانی می‌توان ملاحظه کرد که استفاده او از دیانت جایی برای امر ملّی باقی نمی‌گذارد.[2] فقره فوق حاکی از ملازمه مهمی در اندیشه طباطبایی است و آن ملازمه این است که استقلال و اصالت امر دینی مستلزم عدم التفات به امر ملی است و بر عکس، هرگونه التفات به امر ملی مستلزم اصالت نداشتن امر دینی است.

از این رو از منظر طباطبایی «تأکید بر امت واحده در عمل چیزی جز عربی تباری و تازی زبانی نمی‌توانست باشد و این اتفاق افتاد».[3]

به هر حال این یک اصل موضوعه برای طرح ایرانشهری در اندیشه طباطبایی است که «دیانت‌های ایرانیان، پیوسته بخشی از فرهنگ «ملی» آنان بوده است»؛[4] 

نه در کنار ملیت، یا ملیت چونان بخشی از دیانت در ایران. وی ظاهراً گامی فراتر می‌نهد و به این تعمیم کلی خطر می‌کند که نه تنها در ایران بلکه در همه جای عالم، «یک ملت با فرهنگ آن تعریف می‌شود و دیانت آن ملت نیز بخشی از فرهنگ آن است».[5]

ازاین‌رو اندیشه ایرانشهری از حیث تیپ‌شناسی، در مجموعه نظریات روشنفکران ایرانی درباره «بازگشت به خویشتن» قرار دارد که بیشتر حالت پسینی دارد و ناظر به مشروطه‌شناسی‌های دهه چهل و بعد است. 

وی در تقابل با خویشتن‌گرایانی چون آل‌احمد و شریعتی که اسلام و تشیع را مرجع تعریف خویشتن برای عبور از مشروطه می‌دانستند، به منابع ایران باستان برمی‌گردد. طباطبایی در این بازگشت، بیشتر با افرادی چون ابراهیم پورداوود ، مشیرالدوله پیرنیا و محمدعلی فروغی همسو و همدل است. احمد کسروی تصریح داشت: «تمسک به اسلام در کشاکش‌های سیاسی جز توهین به آن دین نیست و به هیچ نتیجه سودمندی از این راه امیدوار نتوان بود».[6]

همو درباره ملیت می‌نویسد: «ملیّت را نژاد و زبان و تاریخ پدید می‌آورد».[7]

تنها تفاوتی که طباطبایی با این دسته از نویسندگان دارد، بازسازی این منابع باستان در قالب مفاهیم جدیدی چون، ایرانشهری، جدید در قدیم و تفکیک شاهی از شاهنشاهی است. 

به تعبیر خود او که به مناسبتی دیگر به کار برده بود، ریختن ایده‌های باستان‌گرایان پیشین در ردایی از مفاهیم نو، «همچون «شرابی کهنه در مینایی نو»![8] به تعبیر او: «تاریخ تکوین ملت و دولت آن در ایران در دوران باستان [است] …که کوروش بزرگ بنیادگذار و سامانبخش آن بود» (طباطبایی، ۱۳۹۸، صص ۱۲۸-۱۲۷).[9] 

بدین‌سان، تمام مشکلات فنی مکنون در باستان‌پژوهی پیرنیا و شاهنامه‌شناسی فروغی که نوعی ناسیونالیست برآنها حکم فرماست، بر پروژه ایرانشهری و مفردات اندیشه استاد طباطبایی نیز سرایت می‌کند.[10]

اما آیا این تحلیل مورد پذیرش طباطبایی است و او اندیشه ایرانشهری خود را اندیشه ای ناسیونالیستی می‌داند؟ 

طباطبایی در پاسخ به این سوال، میان دو مفهوم «ایرانشهری» و «ناسیونالیسم» تمایز قائل شده و این تمایز از تأکیدات دائمی طباطبایی است.

 به نظر او، در ایران و نیز «در بسیاری از کشورها وحدت ملی تحقق پیدا کرده، اما آن وحدت ملی، به ضرورت ناسیونالیسم نیست».[11] 

این تمایز نزد طباطبایی هرچند مهم است، لیکن از وضوح لازم برخوردار نیست. وی در تلاش بر این تفکیک می‌نویسد: «آغاز تاریخ‌نویسی جدید ایران، پیوندهایی با پدیدار شدن نوعی از «ملی‌گرایی» ایرانی دارد و کوششی برای تدوین تاریخ ملّی است، اگرچه هنوز دستگاه مفاهیم تاریخ ملی از آن غائب است. منظور این است که آن تاریخ‌های ملّی، ملّی‌گرایانه‌اند، اما این ملی‌گرایی بر پایه مواد و مصالح تاریخ ایران تدوین نشده است.

 این اصطلاح «ملی‌گرایی» یکی از مفاهیمی است که تاریخ‌نویسی و علوم اجتماعی جدید در ایران از تاریخ‌نویسی اروپایی وام گرفته است و این احتمال وجود دارد که کاربرد بی‌رویه آن برای توضیح دگرگونی‌های تاریخ ایران در دوران جدید سودمند نباشد».[12]

فقره فوق، هرچند با تردید و احتمال همراه است، اما می‌کوشد واژه ملّی / ملّت را در دو تداول ایرانشهری و ناسیونالیستی تفکیک نماید. طباطبایی از ملت و دولت ملی در ایران سخن می‌گوید اما از لغزیدن این کلمات در چنان ملی‌گرایی که ترجمه‌ای از ناسیونالیسم در تداول مدرن اروپایی است، هم نگران است و پرهیز دارد. با اشاره به دستاوردهای جنبش مشروطه‌خواهی ایران، تصریح می‌کند که این جنبش پیامدهای مهم زیادی داشت؛ «یکی از مهم‌ترین آن‌ها فهم امر ملّی در تضاد آن با نظریه‌های ناسیونالیستی یا ملّی‌گرایانه‌ای بود که در سده نوزدهم بیش از پیش در اروپا پراکنده شد و در بسیاری از کشورهای دیگر رواج پیدا کرد».[13] همان‌طور که فیرحی تذکر داده است طباطبایی «آنگاه که از مفردات ملیت ایرانی سخن می‌گوید، آشکارا به برخی لوازم ناسیونالیسم قومی– تاریخی نزدیک می‌شود و در عین حال بر تضاد دیدگاه خود با چنین گفتمان ملی‌گرایانه‌ای تصریح دارد».[14]

لذا معیار ارئه شده در تفکیک میان اندیشه ایرانشهری وناسیونالیسم از ابهام مفهومی برخوردار است.

 


[1] طباطبایی، ملت، دولت و حکومت قانون ، ص ۱۵۹.

[2] طباطبایی، ملت، دولت و حکومت قانون ، ص ۱۵۹.

[3] طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، ص 150.

[4] طباطبایی سید جواد، ملت، دولت و حکومت قانون، ص ۱۵۹.

[5] همان، ص 267.                                  

[6] کسروی احمد، سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ ، تهران؛ چاپخانه اردیبهشت، ۱۳۲۴، ص 11.

[7] همان، ص 42.

[8] طباطبایی سید جواد، ملت، دولت و حکومت قانون، ص 277.

[9] فیرحی، داوود، ایران‌شهری و مسأله ایران، فصلنامه دولت پژوهی، سال پنجم، شماره 21، ص 15.

[10] ازآنجاکه نسبت دقیق میان مفهوم ملیت و دیانت در بحث از اندیشه تمدنی در باب باستان‌گرایی در ادامه مجله مورد بررسی قرار خواهد گرفت، این بخش از اندیشه طباطبایی و قرائت ایشان از نسبت این دو مفهوم در آن قسمت ارزیابی خواهند شد.

[11] طباطبایی، ملت، دولت و حکومت قانون ، ص ۱۱۰.

[12] همان، صص ۱۵-۱۴.

[13] همان، ص ۳۰4.

[14] فیرحی، داوود، ایران‌شهری و مسأله ایران، فصلنامه دولت پژوهی، سال پنجم، شماره 21، ص 10.


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما