علی محمد باب به مکتب می رود!
کسی که با قرآن کریم آشنائی داشته باشد و آن را مطالعه نماید، متوجه می شود که در آخرین کتاب آسمانی، خداوند قادر متعال پیامبرانش را لقب أمی و درس ناخوانده داده و در عوض کتابی سراسر فصیح و بلیغ با مطالب علمی ناب و همراه با راهنمائی و هدایت و إعجاز بر آنان نازل فرموده که بزرگان روزگار در مقابلش زانو می زنند.
همچنانکه در سوره أعراف آیه ۱۵۸ پیامبر اسلام حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله را بی سواد معرفی نموده و به او خطاب می کند: “قل يا أيها الناس إنی رسول الله إليكم جميعا الذی له ملک السموات و الْأرض لا إله إلّا هو يحيی و يميت فآمنوا بالله و رسوله النبی الْأمی الذی يؤمن بالله و كلماته واتبعوه لعلكم تهتدون“. یعنی ای پیامبر، به مردم بگو: من فرستاده خدا بر همه شما (جهانیان) هستم. آن خدائى كه فرمانروائى آسمانها و زمين از آن اوست و هيچ خدائى جز او نيست. زنده مى كند و مى ميراند. پس به خدا و رسول او، آن پيامبر أمى كه به خدا و كلمات او إيمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروى كنيد، باشد كه هدايت شويد.
رهبران فرقه بابیت و بهائیت که به این مطلب کاملاً واقف بودند، خود را همانند پیامبران إلهی أمی و درس ناخوانده دانسته و با وقاحت و بی شرمی تمام این مطلب را در کتاب های خود نیز إعلام نموده اند. اما با مطالعه آثار بهائی و رهبران آنان مدارک فراوانی وجود دارد که خلاف این موضوع را تائید می کند. مولّفین و نویسندگان بهائی که تعصّب خاصی به رهبران خود دارند، نتوانستند نسبت به موضوع أمی بودن رهبران خود به سادگی رد شده و آن را مخفی بدارند و با إقرار به درس خواندن رهبران خود إعتراف نمودند که علی محمد شیرازی مؤسس فرقه بابیت و مبشر میرزا حسینعلی بهاء در دوران کودکی و نوجوانی به مکتب خانه رفته و خواندن و نوشتن را فرا گرفته است!
عبدالحمید إشراق خاوری از مبلغین و مؤلفین این فرقه در کتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی صفحه ۵۹ در مورد تحصیل علی محمد باب می نویسد: «خال (دائی) حضرت باب ایشان (علی محمد) را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند هر چند حضرت باب به درس خواندن میل نداشتند، ولی برای آنکه به میل خال بزرگوار رفتار کنند، به مکتب شیخ عابد تشریف بردند».
این یک نمونه از إعتراف نویسندگان این فرقه به درس خواندن رهبران خود می باشد و چنین نمونه ها در آثار رهبران و مولّفین فرقه بهائی فراوان وجود دارد. حال جای این پرسش است که با وجود إعتراف این چنینی چرا پیروان فرقه بابی و بهائی مدّعی أمی بودن رهبران خود بوده و هستند؟