ملکه انگلیس
امروز در حالی این متن رو رو شروع میکنم که از کاخ سلطنتی انگلیس، هنوز بوی انجیل بلنده. همونطور که میدونید بیطرفترین رسانه دنیا یعنی بیبیسی اول از همه اعلام کرد ملکه انگلیس به رحمت خدا رفت. مرحوم خیلی غریب مُرد. میگن روزهای آخر همهاش به اطرافیان میگفت: «بعد از سر کشیدن من ریق رحمت را، حواستون به این چالرز ریقوی سوم باشه» که چالرز هم عصبی میشه و میگه «بس کن دیگه مامی! من چند ساله خودم دستشویی میرم»
مرحومه الیزابت وقتی به دنیا میاد مادربزرگ پدریش خیلی شاکی بوده. حتی میاد بالا سر مادرش و میگه: «ایش! این کتی هم باز دختر زایید. جون به جونش کنن بیرمنگامیِ دخترزاست» کتی ناراحت میشه و میخواد جواب بده ولی همون لحظه فامیلها سر میرسن و کادوها را باز میکنن و با خوندن شعر «جیب شما پر پول، ایشالا برید لیورپول» حواس ننه ملکه رو پرت میکنن. خلاصه ایشون هم با دختر شدن بچهاش کنار میاد.
بعضی هوادارهای ملکه میگن بنده خدا جوونمرگ شد ولی منتقدین میگن تو دفترچه خاطراتش مشاهداتی از دوره سوم زمینشناسی نوشته. گویا ترک خوردنِ خشکی و تقسیمات قارهای رو دیده و با چند تا بچه دایناسور، "دایناسورمبههوا" بازی میکرده.
اما از سن و سال و تولد این پیرزن باستانی که بگذریم، مراسم وداع با پیکر این خانم ناکام که چه عرض کنم، مرحوم بکهام رو تو جیبش میذاشت، خلاصه مراسمش هم قشنگیهای خودش رو داشت. مثلا یه خانم مشکیپوش اومد و در حالی که با ناخن تو صورتش لطمه میزد گفت: «حالا تو رفتی کی میخواد اون سرویس بریلیان رو که بهم وعده داده بودی واسم بخره؟» که نیروهای امنیتی هم با یه دیس بریتیش بِرکفِست (همون سوسیس تخممرغ خودمون) به سمت در خروج هدایتش میکنن. واسه خوانندگی سر مزار، میخواستن راجر واترز رو بیارن که گفته بود: «من پاکتم یه میلیون پونده. میدید؟» بهش اعتراض کرده بودند «چه خبره؟ یه ساعت میخونی میری دیگه» جواب داده بود: «فقط که من نیستم. چهل تا همراه دارم. بچهها مایه میذارن» آخر کار هم چارلز سوم میگه: «این مردهخور زریلی رو ول کنید. بگید یکی از بچههای کاخ که صداش خوبه بخونه» هر چند آخرش هم بچهها نتونستن سیستم صوتی رو تنظیم کنن و با یه «happy death day to you» که شبیه همون رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات خودمون هست کار رو جمع کردن.
اما نکته آخر این که بعضی سایتهای خبری زده بودن لباس زیر مادربزرگ رو گذاشتن واسه حراج. شیش تا از نوههای مرحوم، این لباس رو رنگی کرده بودند و لباس آخ نگفته بود. میگن بابای چارلز واسه سالگرد ازدواج از دستفروشهای متروی منچستر واسش خریده بود. موقع خرید هم تردید داشته و دستفروشه واسه این که مطمئنش کنه گفته: «نگران نباش. واسه خواهر و مادر خودمم هم از همین بردم» خلاصه هر چی خاک اون مرحومه بقای عمر شما باشه!
------------------------
برای دیدن مطالب مرتبط:
تحصیلات طالبانی
مصاحبه استخدامی
تأثیر فضای مجازی بر ذهن کودکان
طنزی در مورد برتری داشتن تکنولوژی بر اسلام
درگیری داشتن با خود
فرار مالیاتی
نامهای به جامعه خروسها