مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب منطقه دور افتاده (قسمت اول)
امتیاز کاربران 5

تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر گرافیک

ابراهیم هستم. از تاریخ 22 مرداد 1399 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر گرافیک فناور سایر تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 117 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
منطقه دور افتاده (قسمت اول)

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01
در پرونده بهار معنویت

این پرونده را با 643 اثر دیگر آن ببینید


 

حدیث داریم کسی رو به خاطر چیزی سرزنش کنی از دنیا نمیری مگه این که همون سرت بیاد. ما هی تو فجازی گفتیم سلبریتی‌ها با آمبولانس میرن و میان سر خودمون اومد. برای تبلیغ ماه رمضون با آمبولانس داشتیم می‌رفتیم. خدایا شکرت! یادم باشه از این به بعد بنزسوارها و میلیاردرها رو سرزنش کنم ...

از یه جایی به بعد دیگه جاده طوری شده بود که آمبولانس هم نمی‌تونست بیاد، مجبور بودیم پیاده بریم. هر نفر با یه راهنما جدا شد و رفت. من هم با آقای محتشمی به سمت روستاشون رفتم. مسئول جذب گفته بود: «می‌فرستمت جایی که تا حالا هرکی رو فرستادم فرار کرده.» تا اینجاش که خوب بوده، سختیش فقط این بود که با دشداشه نمی‌شد از روی سنگ و صخره رد بشی. مدام یه دستم به کیفم بود یه دستم به دشداشه که عین زمان قضای حاجت بالا گرفته بودم. 

روستای خیلی زیبایی بود، باید عکساش رو تو اینترنت پخش کنم. شاید یکی اومد و رو کوه‌های اینجا هم ویلا ساخت. ویلا که بیاد به برکتش آب و برق و گاز هم میاد و مردم روستا هم استفاده میکنن. خدا رو چه دیدی شاید صاحب ویلا هلیکوپتر نداشت و راه آسفالته هم کشیدن! 

 

 

چون برق و بلندگو نبود همون سر ظهری به آقای محتشمی گفتم بره بالای مسجد و صدا بزنه تا مردم جمع بشن تو قبرستون. قبرستون یه امام‌زاده داشت که همونجا هم مسجد بود و هم حسینیه و هم مدرسه. مردم جمع شدن و مختلط توی صحن نشستن. برای این که جذب بشن گفتم: «من حافظ کل قرآنم. هر جا رو بگید ادامشو براتون می‌خونم.» اولین آیه رو خود محتشمی پرسید، وقتی ادامش رو خوندم مردم انگار که گل زده باشم دست و سوت زدن! دو سه نفر دیگه هم دویدن و از طاقچه قرآن آوردن که بپرسن. به اونا هم جواب دادم. خیلی ذوق‌زده شده بودن. تا این که یکیشون یه آیه خوند که هرچی فکر کردم نفهمیدم کجای قرآنه.

خوشبختانه از قبل برای این طور جاها آماده شده بودم. سریع نگاه کردم ببینم کجای قرآن رو باز کرده! با این ترفند میشه فهمید آیه مال سوره‌های اول قرآنه یا آخرش.

ادامه دارد ...

#ابراهیم_کاظمی_مقدم

#رمضان

#روزه

#سبک_زندگی

#تبلیغ

#روستا

@tanzac

 

 

لینک همین مطلب در کانال ایتا بارگذاری شد

https://eitaa.com/tanzac/1330


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما