از جایم بلند شدم و لباس پوشیدم و به نانوایی رفتم، مردم ماسک زده بودند و تا حدودی فاصله اجتماعی را رعایت کرده بودند. در همین حین پسری با عجله آمد و گفت حدود 20 تا نان میخواهد و موقع افطار میآید، ببرد.
تعجب کردم و به نانوا گفتم: این همه نون رو میخواست چیکار؟ اونم سنگک؟ انبار کنه؟ قراره قحطی بیاد؟!
همه زدند زیر خنده
نانوا گفت: نه امشب افطاری دارند
-مگه نمیگن مهمونی ندید❗️ افطاری ندید؟ درِ مسجدا رو بستن واسه همین! بعد اینا افطاری گرفتن؟ مردم اصلا اهل رعایت نیستند
نانوا خواست چیزی بگوید که من نانم را برداشتم و به سمت خانه حرکت کردم و متوجه صحبتهای او نشدم.
بچه که بودم سحر، همراه پدر و مادرم سحری میخوردیم و تا ظهر که ناهار میخوردیم دوباره چیزی نمیخوردیم تا افطار. موقع افطار پدرم سر سفره مینشست و منو خواهرم را کنار خودش مینشاند و میگفت شماها هم روزه کله گنجشکی گرفتید باید اول شما افطار کنید.
روزه کله گنجشکی
بعد از افطار گوشی را برداشتم و پیامها را چک میکردم. نوشته بود در کشورهای اسلامی دنبال روزه خوار میگردند تا مجازاتش کنند، اما بدنبال گرسنه نمیگردند تا سیرش کنند. این هم از مزیت اسلام است. اما در آیین زرتشت نخوردن حرام است و کمک به نیازمندان را یکی از اصول خود میداند.
کمی روی چیزی که خواندم فکر کردم دیدم بیراه نمیگوید! بجای اینکه به خودمان گرسنگی بدهیم به گرسنهها کمک کنیم.
نگاهی به مادرم کردم که در حال جمع کردن سفره افطار بود و خواهرم که در آشپزخانه در حال آماده کردن سحری
توی دلم گفتم: این مامان و سمیرا هم بیکار هستن روزه میگیرید که حال گشنهها رو درک کنید؟ ما خودمون همین الانش گشنهایم و تا چند وقت دیگه چیزی واسه خوردن نداریم. این پولدارای بی درد باید روزه بگیرن حال مارو درک کنن