مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب همای رحمت (قسمت هشتم)
امتیاز کاربران 5

تولیدگر گرافیک

sepanta هستم. از تاریخ 06 اردیبهشت 1396 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 752 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.

0 0
همای رحمت (قسمت هشتم)

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01



سرم را بالا آوردم و گفتم: خدایا تو پدرم را از من گرفتی
نمی‌دانم چقدر بود که رو به روی مسجد نشسته بودم که دیدم همان پسره پشت یک وانت سوار شده و داره داد میزنه
یوسف حرکت کن حرکت کن دیر شد

تعجب کرده بودم چقدر امروز این پسره رو میبینم؟! اصلا معلومه چیکار میکنه
شانه‌ای بالا انداختم و به خودم گفتم: به منچه هر کاری میکنه دلش خوشه و زندگیش روبه راه
آهی کشیدم و بلند شدم و به سمت خانه حرکت کردم. تا در را باز کردم، مادرم دوید به طرفم و گفت:
حمید کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت. می‌دونی چقدر به گوشیت زنگ زدم؟

-ببخشید مامان، رفتم یه کم هوا بخورم. خسته شده بودم از بس تو خونه موندم. تازه الان هنوز سر شبه مگه چقدر بیرون بودم
مادر: آخه دیدم یهو نیستی هر چی زنگ زدم به گوشیت جواب ندادی، گفتم نکنه اتفاقی برات افتاده. چیزی شده. دلشوره گرفتم
هنوز دلم گرفته بود، سرم را پایین انداختم و رفتم تو اتاق و دیگر با مادرم بحث نکردم. دراز کشیده بودم که مادرم وارد اتاق شد و دستش را روی پیشانیم گذاشت و گفت:
حمیدم خوبی؟!
-آره مامان خوبم

مادر: پس چرا اخمهات تو هم رفته؟ چیزی شده؟!
اصلا نمیشد چیزی را از مادرم پنهان کرد، کافی بود که یه کم حالت خوب نباشه سریع از قیافه آدم تشخیص می‌داد.
-نه چیزی نشده خوبم. خیالت راحت.
صورتش را بوسیدم. با تردید از کنارم بلند شد و رفت. چقدر چشمانش گود رفته بود شماره عینکش بالا رفته و به سختی می‌توانست پای چرخ خیاطی بنشیند. باید کاری می‌کردم. از فردا می‌روم دنبال کار باید از این به بعد من مرد خانه بشوم. دانشگاهم که فعلا مجازی شده و وقتم اساسی آزاده.

فردای آن روز ماسک زدم و دستکش پوشیدم و از خانه زدم بیرون؛ باید دنبال کار می‌گشتم و من باید از این بعد مراقب خانواده‌ام باشم. چند جایی سر زدم اما هنوز اوضاع به سبب کورنا خوب نبود و نمی‌شد کاری را پیدا کرد. بشدت تشنه شده بودم و دلم میخواست چیزی بخورم.


نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما