دندانپزشکی - 5
دستکش پزشکی رو درآورده بود و با دو دست، دو طرف گوشی رو گرفته بود. وقتی جاده پیچ میخورد اونم بدنشو به همون سمت خم میکرد. بعد دید فایده نداره ماسکشو درآورد. شست دست راستو محکم رو پدال گذاشته و زبونشو دو سانت و نیم درآورده بود و همزمان به چپ و راست خم میشد. اما اینها هیچ کدوم مشکل اصلی نبود. مشکل این جا بود که از دهنش صدای موتور تولید میکرد! با همان دهن نیمهجون گفتم: «دکتر! اگه صداشو زیاد کنید نیازی نیست به حنجره فشار بیارید» با این که واضح بود دارم فحش میدم ولی توهین برداشت نکرد. بازیو متوقف و سرشو از رو گوشی بلند کرد و گفت: «آفرین. نکته خوبی بود» و دوباره مشغول شد. صدا رو تا ته زیاد کرده بود. گاز که میداد مسئول پذیرش درمونگاه هم میفهمید داره با چه سرعتی میرونه و نفر چندمه اما مشکل حل نشد. هم زمان با بالا بردن صدای بازی، صدای خودشو هم بالاتر میبرد، جوری که باز صداش به بازی، غالب بود! تو دلم میگفتم: «بیچاره پیرمرد! چه فهمیده بود!» بعد از چند ثانیه یه مرتبه گفت: «عَه ... لامصب! ... باختم» و عصبانی به طرف من راه افتاد. سرمو از رو یونیت بالا آوردم و گفتم: «آقای دکتر! تو رو خدا به خودتون مسلط باشید. چیزی از ارزشهای شما کم نشده. ایشالا تورنمنتهای بعدی» با بیاعتنایی جواب داد: «حرف نزن. بخواب رو یونیت» دستاش از شدت عصبانیت میلرزید. شک نداشتم انتقام باختشو را از دندون عقل من میگیره. نگران و ناراحت روی یونیت دراز کشیدم. زیر لب بابت گناهام استغفار میکردم ...