حسینعلی نوری با سوادمی شود!
بنار آنچه که تاریخ فرقه بهائی نشان می دهد میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ نوری پدر میرزا حسینعلی بهاء بخاطر اینکه خطاط بود و خط خوبی داشت، در دربار قاجار منصب و مسئولیتی پیدا کرد و جزء درباریان قاجار محسوب می شد. بدین خاطر میرزا عباس برای تعلیم فرزندانش از مربیان و ملاهای مکتبی خواست برای آموزش فرزندان او به خانه وی بیایند.
حسینعلی نوری در کتاب بدیع بدین امر اشاره کرده در صفحه 287 می نویسد: «اگر هم بعضی از عرفا به بیت می آمدند و ملاقات واقع می شد این دخلی به تعلیم و تعلّم نداشته و این کلماتی است که میرزا یحیی القا نموده و اگر هم بر فرض چنین بوده جمیع ذرّات شهادت می دهند که میرزا یحیی در خدمت ایشان بوده در هر حال او هم شریک بوده… بعد از والد مخصوص میرزا یحیی ملامهدی کندی را آورده و معلم او قرار فرمودند که روزی یک ساعت می آمد و به تعلیم او مشغول بود».
میرزا حسینعلی نوری در اینجا ادعا می کند که بزرگان و عرفا که به خانه پدرم رفت و آمد می کردند، این هیچ ارتباطی به تعلیم و تعلم من نداشته و من چیزی از آنها یاد نگرفتم! (شاید نوکری آنها را می کرد) بعد این تعلیم و آموزش خواندن و نوشتن را به برادرش میرزا یحیی نسبت داده می گوید آنها به یحیی آموزش می دادند و بعد از پدر هم ملامهدی کندی بعنوان معلم او روزی یک ساعت به خانه آنها می آمد و به یحیی تعلیم می داد!
از آنجائی که پدر حسینعلی از درباریان محمد شاه قاجار بود، آیا تصور می شود که میرزا بزرگ نوری اجازه دهد فرزندانش خصوصاً فرزندان پسری خاصه فرزند ارشد از نعمت سواد بی بهره باشد؟ لذا پدرش مربیانی اجیر کرد تا به خانه او بیایند و به بچه هایش خواندن و نوشتن بیاموزند. زیرا در زمان قاجارنعمت سواد تنها مخصوص طبقه اشراف و بزرگان جامعه بود نه طبقه کارگر و کشاورز، لذا میرزا بزرگ نوری طبق رسم آن روز برای فرزندانش کسانی را اجیر کرده جهت یاد دادن و یاد گرفتن نور چشمی های خود.
بر فرض که حسینعلی از کسی خواندن و نوشتن نیاموخته باشد، پس چطور خواندن و نوشتن را یاد گرفته که چندین جلد کتاب نوشت و چندین لوح صادر کرد؟ و خود این کتاب بدیع که دست خط اوست، این سواد را کی به او یاد داد؟ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که همه به أمی بودن او معترفند، تا آخر عمرش، نه یک سطر مطلبی نوشت و نه از روی قرآن یا کتابی قرائت کرد.
حتی در صلح حدیبیه که امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدای ورقه بسم الله الرحمن الرحیم نوشت، سهیل بن عمرو گفت باید این جمله را پاک شود و بسمک اللهمّ نوشته شود چرا که قریش در ابتدای نامه های خود چنین می نوشتند. حضرت امیر حاضر نشد نام خدا را در ابتدای صلح نامه پاک کند. پیامبرخدا به امام علی علیه السلام فرمود انگشت مرا روی آن جمله بگذار تا من آن را پاک کنم. خود رسولخدا کلمات را نمی توانست بخواند اما حسینعلی ادعا می کند که من نزد کسی چیزی یاد نگرفتم، اما بیش از پنجاه مجلد کتاب و لوح از خود به یادگار گذاشته است!