نخستين مسألهاى كه در بخش خداشناسى در قرآن مطرح مىشود اينست كه قرآن برای وجود خدا استدلال کرده است يا نه؟در این رابطه نظرات متفاوت است
1)بسيارى از مفسّران مثل فخر رازى، آيات زيادى از قرآن را اثبات کننده وجود خدا حساب کرده است.
2) ديگرى از مفسّران معتقدند كه قرآن كريم وجود خدا را بىنياز از استدلال دانسته و در صدد اثبات آن برنيامده است یعنی قرآن وجود خدا را بی نیاز از اثبات کردن می داند
3) نظر آیت الله مصباح یزدی: ممكن است قرآن كريم مستقيماً در صدد اثبات وجود خدا برنيامده باشد يا وجود خدا را بى نياز از استدلال مىدانسته و يا با منكر قابل توجّهى مواجه نبوده است و طرح كردن آن را كه ممكن بود موجب وسوسه شود خلاف حكمت دانسته است؛ ولى به هر حال مىتوان از بيانات قرآن استدلالهايى براى اين مطلب بدست آورد و حتّى بعيد نيست خود قرآن هم به طور غيرمستقيم به اين استدلالها توجّه داشته باشد. مثلا هیچ اشکال ندارد که آیه ای آيهاى مستقيماً يگانگى خدا را ثابت کند باشد ولى به طور غيرمستقيم، اصل وجود خدا را هم ثابت كند يا آيهاى در مقام استدلال آوردن با مشركان يا منكران نبوّت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)باشد ولى به طور فیر مستقیم مطلبى را بيان كند كه وجود خدا را هم ثابت کند.
براى نمونه، آيهى (35) از سورهى «طور» را در نظر مىگيريم كه در مقام استدلال آوردن با كفّارى ست كه از ايمان به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سرباز مىزدند. اين آيه سؤالاتى مطرح مىكند و از جمله مىفرمايد:
طور / 35: «اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَىْء اَمْ هُمُ الْخالِقُونَ».
آيا آنان بدون خالق پديدار شدهاند يا آنان خود خالق خويش هستند؟.
بدون شك اين آيه صريحاً در مقام اثبات وجود خدا نيست ولى غیر مستقیم مىتوان برهانى براى اين مطلب از آن، استنباط كرد به اين صورت كه به وجود آمدن انسان سه گونه ممکن است باشد
الف)يا بايد بدون آفريننده و خود به خود به وجود آمده باشد
ب) و يا بايد خود آفرينندهى خويش باشد و خودش ، خودش را بوجود آورده باشد
ج) و يا بايد آفرينندهى ديگرى داشته باشد و کسی دیگر او را بوجود آورده باشد.
باطل بودن صورت اول و دوم روشن است و هيچ عاقلى نمىتواند آنها را بپذيرد، پس ناچار صورت سوم صحيح است و آن اينكه «آفريننده» دارد. پس بايد معتقد به وجود خداى آفريننده باشند.
بنابراين، اگر مىبينيم قرآن كريم، موضوع وجود خدا را به صورت «مسأله» مطرح نكرده و مستقيماً در صدد استدلال براى آن برنيامده است؛ الزاماً چنين نيست كه به طور غير مستقيم و ضمنى هم به دليل آن اشارهاى نكرده باشد و يا دست كم نتوان از مطالب قرآنى، مقدّماتى هم براى استدلال به دست آورد.
با توجه به مطلبی که در جلسه اول در مورد علم حضوری و حصولی داده شد نكتهاى لازم است كه مورد توجه قرار بگیرد و آن اين است كه برهان های عقلى ـ خواه در قرآن يا در سخنان فلاسفه و متكلّمان ـ وجود خدا را به وسيلهى مفاهيم و صورت های ذهنى اثبات مىكنند و نتيجهى آنها معرفتى حصولى و كلّى است، مثلا برهان حركت، وجود كسى را به عنوان «محرّك» براى جهان اثبات مىكند؛ و برهان نظم، وجود خدارا به عنوان «ناظم جهان» و براهين ديگر به عنوان «خالق» و «صانع» و «واجب الوجود» و «كامل مطلق». سپس بعد از آورده شدن این براهین ، برهان های توحيد اثبات مىكنند كه اين «عناوين كلّى» جز يك «مصداق» ندارند يعنى «خدا يكى است» و براهين صفات هم صفات كمالى را براى او اثبات، و صفات نقص را از او نفى مىكنند و حاصل همهى آنها اين است كه «موجودى وجود دارد كه داراى علم و قدرت و حيات است و زمان و مكان و ساير محدوديتها را ندارد و او آفرينندهى جهان و انسان است». و اين معرفتى است به يك عنوان كلى منحصر در فرد واحد، و معرفتىاست غايبانه به «موجودى» و به «او».
======================================================================
برای مطالعه ی بیشتر می توانید به لینک های زیر مراجعه نماید :
انحرافات فطرت
فطرت انسان ها
خداشناسی در قرآن جلسه اول«علم ما به خدا چه نوع علمی است»
فطرت و خداشناسی
جلسه هشتم خداشناسی:«منظور از فطرت چیست؟»