مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت اول
امتیاز کاربران 5

تولیدگر گرافیک

sepanta هستم. از تاریخ 06 اردیبهشت 1396 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 752 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت اول

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

کارِ سُنباده‌ی قاب عکسی که درست کرده بودم، بالاخره تمام شد. با دقت همه جایش را نگاه کردم که اشکال یا نقصی نداشته باشد.

اشکالی به چشمم نیامد. قاب عکس قشنگی شده بود.

ابزارهای نجاری را مرتب کردم؛ دستم را تکاندم و قاب را بردم که به آقا مراد نشان دهم.

آقا مراد وقتی متوجه حضور من شد، گونیا را روی میز گذاشت و مداد را پشت گوشش.

بدون این که چیزی بگوید، قاب را از دستم گرفت؛ نگاهی انداخت و گفت: «آ باریکلا، حالا شد».

بعد، نگاهی به ساعت چوبی روی دیوار کارگاه انداخت و گفت: «خب دیگه، جمع و جور کن؛ دو تا چایی هم بریز بخوریم؛ بعد برو خونه».

رضایت آقا مراد، خستگی را از تنم بیرون کرد.

آقا مراد کم حرف بود. ابهت خاصی هم داشت. ولی حسابی دلسوز و مهربان بود.

از همین جمله سه کلمه‌ای «آباریکلا حالا شد» باید خودم بفهمم که یعنی: «آفرین مجید، پیشرفتت خوبه. اشکالاتت کمتر از کار قبلی شده. همین جوری پیش بری، یه چیزی میشی! ازت راضی‌ام...»

رفتم کف کارگاه را یک جاروی سریع کشیدم؛ داشتم می رفتم سراغ فلاسک چای که خانمی وارد کارگاه شد و از آقا مراد درباره کمدها و قیمت آنها سؤال کرد.

آقا مراد چند کمدِ ساخته شده را نشانش داد. بعد صدا زد: «آقا مجیــد، مجیـــــــد، بابا اون آلبوم نمونه کارها رو بردار بیار ببینم».

جواب دادم: «چشم آقا مراد» و به سرعت آلبوم را برداشتم و بردم گذاشتم روی میز.

آقا مراد گفت: «دستت طلا. چایی رو هم برسون. آ ماشالا پسر».

مشغول ریختن چای بودم و گوشم به گفتگوی مشتری با آقا مراد بود. به نظر می‌رسید یکی از نمونه‌ها را پسندیده:

«این خیلی خوبه؛ فقط میشه این طرح رو بالای درِ کمد دربیارید؟»

خانم مشتری گوشی‌اش را روبه‌روی آقا مراد گرفت. آقا مراد کمی نگاه کرد؛ دستی روی سبیلش کشید و گفت: «مال تخت جمشیده؟»

خانم مشتری بدون توجه به سؤال آقا مراد ادامه داد: «بالای دو تا بال و سرش هم می‌خوام نوشته بشه: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک».

 

ادامه دارد ...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت دوم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت سوم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت چهارم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت پنجم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت هفتم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک ؛ قسمت هشتم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت نهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک ؛ قسمت دهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت دوازدهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت سیزدهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت چهاردهم

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما