مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت سوم
امتیاز کاربران 5

تولیدگر گرافیک

sepanta هستم. از تاریخ 06 اردیبهشت 1396 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 752 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت سوم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01


هان! این علامت را می‌گفتند؟! این که چیز عجیبی نیست. توی خیلی از مغازه‌ها، ماشین‌ها و اشیاء زینتی، این علامت را دیده‌ام: یک انسان شبیه نقش‌های تخت جمشید که دو بال هم دارد.

خانم مشتری گفت: «می‌بینی؟ مختصر و مفید. توی سه کلمه، یک دنیا حرف داره: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک».

آقا مراد سرفه‌ای کرد و گفت: «پسر، اینم چاییه برداشتی آوردی؟! این که یخ کرده!»

این یعنی آقا مراد اصلاً خوشش نمی‌آید که این گفتگو ادامه پیدا کند.

نگاهی به بخارهایی که از استکان چای بلند می‌شد، انداختم. چای را در سینی گذاشتم و رفتم آن طرف کارگاه.

صدای خانم مشتری را از پشت سرم شنیدم که گفت: «حالا خودت سر فرصت سرچ کن. چیزای خوبی پیدا می‌کنی».

در فاصله‌ای که داشتم استکان را می‌شستم، خانم مشتری با آقا مراد، گفتگوی کوتاهی داشت. آخرش هم به توافق نرسیدند و از مغازه زد بیرون.

حالا من مانده‌ام و یک آقا مراد ناراحت که باید یک جوری دلش را به دست بیاورم.

یک چای دیگر ریختم و رفتم سراغش. این دفعه حواسم به قنددان هم بود! چای را گذاشتم روی میز. محل نگذاشت.

صدایش زدم: «آقا مراد... اُوستا...»

چپ چپ نگاهم کرد. گفتم: «چایی‌تون یخ نکنه».

با خودم فکر کردم: «حرف اون خانوم کجاش بد بود که آقا مراد قبولش نکرد؟!»

تنها نتیجه‌ای که به ذهنم رسید، این بود که آقا مراد تعصب الکی نشان داده. سوادش که زیاد نیست. تا سوم راهنمایی خوانده؛ وگرنه، چه کسی از پندار و گفتار و کردار نیک بدش می‌آید؟! حالا گیریم که این حرف مال زرتشتی‌ها باشد!

نمی‌دانستم آن موقع، جای حرف زدن درباره این موضوع بود یا نه؛ ولی گفتم شاید با یکی دو سؤال و جواب، کمی یخ آقا مراد باز شود:

«آقا مراد... یه سؤال بپرسم؟»

آقا مراد در حالی که یک قند در دست گرفته بود و از این مشت به آن مشت، جابه‌جایش می‌کرد، گفت: «بفرما»

گفتم: «این کردار نیک اینا...»

اخمش رفت توی هم و چپ چپ نگاهم کرد.

چند لحظه سکوت کردم. آقا مراد گفت: «خب؟»

با تردید ادامه دادم: «میگم یعنی... این حرفا کجاش بَده؟»

 

ادامه دارد...


------------------------------------------------------------------------------------------------

لینک مطالب مرتبط:

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت اول

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت دوم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت چهارم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت پنجم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت هفتم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک ؛ قسمت هشتم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت نهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک ؛ قسمت دهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت یازدهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت دوازدهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت سیزدهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت چهاردهم

پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ قسمت پانزدهم

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما